بازم مهمون داریم
دیروز صبح خواهرم بهم زنگ زده بود و بهم گفت که مادرم و برادر کوچیکم مسلم دارن از میانه میان اینجا من اول باور نکردم ولی بعد از تماس با مادرم دیدم راست میگه و با شوهرم تماس گرفتم و گفتم که داره مادرم میاد اونم با برادرم زنگ زد و هماهنگ کردن نزدیک کرج که رسیدن بهش خبر بده تا بره دنبالشون و بلاخره مادرمو برادرم ساعت 4 رسیدن کرج و همسرم رفت دنبالشون و اونا رو آورد خونه و الانم مهمون ما هستن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی